- Views 0
- Likes 0
گر چه روانشناسی شناختی یا Cognitive Psychology اصطلاح نسبتاً جدیدی است و صرفاً چند دهه از عمر آن میگذرد، اما موضوعات مورد بحث و دغدغههای آن، چند هزار سال است که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است.
روانشناسی شناختی مهمترین ویژگی انسان را در دریافت اطلاعات از محیط و پردازش اطلاعات در درون خود میداند و به این سوال مهم میپردازد که آنچه ما ذهن مینامیم، چیست و چگونه کار میکند؟
فلاطون این سوال را از خود میپرسید که حافظه چگونه کار میکند؟
پاسخی که پیشنهاد میکرد این بود که چیزی شبیه موم در وجود ما هست که با هر اتفاق و رویدادی، خراشی روی آن ایجاد میشود.
وقتی او با تفاوت حافظه انسانها مواجه میشد میگفت که احتمالاً کیفیت آن موم و سختی آن بین ما انسانها تفاوت دارد.
اگر چه این دیدگاه بسیار ساده و ابتدایی به نظر میرسد، اما یک ویژگی بسیار مهم دارد که با نگاه امروز انسان به مغز و حافظه شبیه است.
او بین ساختار و محتوا در حافظه تمایز قائل نمیشود. همانطور که امروز هم میدانیم حافظه، توسط اتصالات نورونی شکل میگیرد و در واقع، ساختار مغز و محتوای آن یک چیز هستند.
در فرهنگ خودمان هم در این زمینه، کسانی مثل ابن سینا به مدل تفکر افلاطونی بسیار نزدیک هستند.
قطعاً میتوانید حدس بزنید که این نگاه به آموزش که در آن تشویق و تنبیه و چوب معلم نقش مهمی ایفا میکند، نگاه اسکینری یا نگاه روانشناسی رفتارگرا است.
نگاهی که به درون انسان کاری ندارد و معتقد است که یادگیری، آموزش و تربیت، با پاداش یا تنبیه و شرطی سازی شکل میگیرد.
اما رویکرد روانشناسی شناختی به آموزش بسیار متفاوت است.
وانشناسی شناختی، مغز انسان را یک ماشین بسیار پیچیدهی یادگیری با فرایندهای متعدد و در هم تنیده میداند.
این علم میکوشد این سیستم پیچیده غیرقابل درک را به بخشهای مختلف تقسیم کرده و عملکرد هر بخش را مورد توجه قرار دهد.
وقتی در علم روانشناسی شناختی از دانش آموز و دانشجو و کلاس درس یا یادگیری در محیط حرف میزنیم، به نکاتی از این دست توجه میشود:
چه میتوان کرد که حافظه دانشجو و دانش آموز، موضوعات را بهتر به خاطر بسپارد؟
فکر کردن درست را چگونه میتوان به انسانها آموخت؟ به شکلی که سوگیریهای آنها به حداقل ممکن کاهش یابد؟
انسانها چگونه میتوانند آنچه را آموختهاند در سطحی مجردتر به خاطر بسپارند و سپس با استفاده از آنالوژی دوباره آنها را در فضاهای کاربردی دیگر مورد استفاده قرار دهند؟
مغز چگونه محفوظات خود را به دانش تبدیل میکند و با ترکیب دانستهها، دانشهای جدید، مفروضات جدید و نظریههای جدید میسازد؟